نقد سریال Money Heist

سریال Money Heist بالاخره بعد از چند سال به پایان رسید. ایستگاهی که بعد از پایان فصل دوم در واقع خوشحال بود، به دلیل مخاطب زیاد و سود مالی زیادش جابه جا شد و سه فصل دیگر برای آن ساخته شد. آیا پایانی که توسط بانک ملی اسپانیا و گروه اساتید به عنوان یک سرقت به تصویر کشیده می شود، شایسته این سریال و میلیون ها طرفدار آن در سراسر جهان است و آیا توانسته است پایانی محکم مانند پایان فصل دوم ارائه دهد؟ منتظر بررسی ویجیاتو باشید.

نکیت: این مقاله بدون اسپویل برای نیمه آخر مجموعه خانه کاغذی است

خانه کاغذی قرار بود در دو فصل اول به پایان برسد، اما دستور نتفلیکس برای ادامه و حرص و طمع کارگردان باعث شد که سریال برای سه فصل دیگر «کش» شود. در اینجا فعل «نقد پیدا کن» را به جای «ادامه» انتخاب کردم، زیرا واقعیت این است که سریال با وجود کاستی های ریز و درشتی که دارد; در دو فصل اول، او جذابیت کافی پیدا کرد و توانست فرش خود را از آب درآورد. در فصل های بعدی که از یک خانه کاغذی ساخته شده بود، همه به نوبه خود شروع به تخریب آجرهای این خانه کردند و با فیلمنامه خود نام سریال را بیش از پیش پر معنا کردند. سریال خانه کاغذی در پنجمین فصل خود تبدیل به یک داستان کاغذی تک بعدی شده است و با وجود پرورش شخصیت های خوبی که در چند سال گذشته موفق به مدیریت آن شده است، نمی تواند کار مفیدی انجام دهد.

نیمه اول فصل پنجم خانه تابستانی کاغذی پخش شد و نشان داد که سریال قصد دارد بیش از حد روی ژانر اکشن خود تمرکز کند. در این پنج قسمت، ارتش پروفسور رسما با سلاح های خود به جنگ با نیروهای دولتی رفتند و نقش زنان این گروه بیش از هر زمان دیگری برجسته شد. قهرمان محبوب «توکیو» در پایان این نیم فصل شجاعت خاصی از خود نشان داد و زنانگی این نیم فصل را به اثبات رساند. نیم فصل دوم دیروز پخش شد و حالا که داستان رو به پایان است کمی تمرکزش تغییر کرده است.



این نیم فصل آخر را می توان فصل پروفسور، شخصیت اصلی سریال نامید، حالا تمام داستان ها حول محور او می چرخد ​​و شاهد چهره های جدیدی از این مغز گروهی هستیم. استاد اینجا هم مغز است و هم تفنگ و دیگر فقط ماشه را بازی نمی کند. حالا خودش تبدیل به گلوله شده و این تغییر رفتار و تفکر مستلزم اتفاقاتی بود که در پایان نیم فصل رخ داد. از دست دادن یکی از مهم ترین شخصیت های سریال که سعی می کرد رابطه جدی خود با استاد را بیشتر به ما نشان دهد تا وزن عاطفی موضوع بیشتر به روی ما باز شود.

تصمیمات استاد لزوماً بهترین تصمیم در حال حاضر نیست و او اشتباه می کند، هر چند که “مغز” است. این یک سوال جدید برای سریال و طرفداران آن است، اما کافی نیست. اشتباهات استاد چندان منطقی نیست و معلوم نیست این فرد با این هوش و عظمت چگونه نمی تواند در مقابل برخی از اعمال عکس العمل مناسبی نشان دهد. سقوط پروفسور به دلیل مرگ یک قهرمان و یک پروژه سرقتی که به نظر می رسد با شکست مواجه می شود، مقصر این شورش ها است، اما همانطور که سریال به ما گفت، شورش ها همیشه سایه ای برای گروه بوده است و گروه باید به ویژه به رهبر خود پاسخ دهد. .

در این نیم فصل آخر پروفسور لیدری نیست که باید باشد، کاریزمای خود را مقابل تیمش از دست می دهد و دنبال این آب می رود. او در این راه تقریبا تنها است و هیچکس کنارش نیست. هر زمان که استاد فکر می کند، پیشگویی می کند و داستان را حرکت می دهد، دیگران یا خنگ هستند یا با تحسین به او نگاه می کنند تا استاد جذاب تر به نظر برسد. مردی مانند آلیشیا که نابغه ای همتراز با پروفسور است، اکنون تبدیل به یک شخصیت عروسکی شده است که از او اطاعت می کند. لیسبون و پالرمو دیگر مستقیماً به بانک فکر نمی کنند و به نظر می رسد که تمام مهره ها و پیچ و مهره های خوبی که برای شخصیت پردازی این شخصیت ها استفاده می شد اکنون رسماً مرده اند و فقط پروفسور “شجاع” باقی مانده است.

سریال خانه کاغذی از همان ابتدا دچار مشکلات زیادی است که مشکل اصلی آن غیرمنطقی بودن طرح است. این سریال این ترفند را دارد که هر جا داستان گیر می کند، ناگهان در نگاهی به گذشته نشان می دهد که راه حلی برای این چالش اندیشیده شده و اکنون گروه با این چالش روبرو شده است. نویسندگان بارها و بارها از این ترفند استفاده می کنند و کاستی های فیلمنامه را با این فلاش بک های عجیب تکمیل می کنند. پر کردن شکاف های فیلمنامه با چسبیدن به آن یک یا دو بار قابل قبول است، اما پر کردن یک حفره در نگاه به گذشته شگفت انگیز است.

در واقع، هنگام تماشای یک خانه کاغذی، باید دکمه منطقی خود را خاموش کنید تا بتوانید از هیجان کاذب ناشی از آن لذت ببرید. اگر سریال ایرانی با همین ایرادات ساخته می شد، شاید همه چیز بیشتر نمایان می شد، چون درخشش این ایرادات را در سینمای ایران نداریم، اما عوامل دیگری در خانه کاغذی برای پوشاندن این ایرادات کار می کنند. شخصیت های جذاب و طراحی خاص لباس ها و صحنه ها و از همه مهمتر اکشن ناب فیلم که انصافا توانسته سریال را با وجود همه این مشکلات زنده نگه دارد.

نیمه آخر سریال بارها و بارها همان مشکلات را دارد، داستان هایی را می بینیم که برای اولین بار می شنویم و شخصیت های سریال بعد از مدت ها از شنیدن آنها متعجب می شوند، چه چیزی برای بیننده ای که یک ناظر کامل است باقی می ماند. در سریال در این نیم فصل که به سمت پایان سریال پیش می رود، دچار سندروم «پایان بد» برای سریال می شود و در نهایت قسمت آخر تیر از شر هر چیزی که فکر می کنید خلاص می شود. نمی‌خواهم در این مقاله چیزی را اسپویل کنم، اما همین بس که بگویم قسمت آخر و منطق و منطق پشت داستان آنقدر احمقانه است که نمی‌توان آن را ساکت کرد و ممکن است بخواهی فریاد بزنی «گرفتی ما؟” از این قبیل!



پایان فصل پنجم ناامیدی محض از پایان فصل دوم است (پایانی که دوست دارم مدام تصور کنم باید پایان اصلی سریال خانه کاغذی باشد). موضوع سریال ممکن است به یک موضوع سیاسی و اقتصادی جالب برای بینندگان اسپانیایی تبدیل شود (اگر این قسمت را کنایه کنیم و کارمندان سریال را به دولت فعلی تبدیل کنیم، این جذابیت برای بینندگان ایرانی ظاهر می شود) اما این موضوعی نیست که می تواند به بینندگان در سراسر جهان برسد. مشارکت کنید. فیلمنامه نویسان متوجه شدند که چگونه می توانند به سرقت پایان دهند و سارقان را بیرون بیاورند و برای فرار از این چالش، به کلمات “جفنگ” متوسل شدند. این عبارت ناآشنا رسماً همان چیزی است که در قسمت دهم فصل پنجم پیدا می کنید.

سریال خانه کاغذی راه درازی را در نتفلیکس پیموده است و در طول سال ها توانسته خود را در بین میلیون ها طرفدار جهانی ثابت کند. میراث سریال این است که باید یک اسپین آف به نام برلین ساخته شود (که شاید بتواند هرج و مرج فصل پنجم را بشکند، زیرا صادقانه بگویم، برلین شخصیت جذاب تری است و حضور او در کنار پروفسور ضروری به نظر می رسد، در واقع مرگ برلین در پایان فصل دوم در اوج بود، اگرچه همانطور که چندین بار گفته شد، سریال ادامه نخواهد داشت). نسخه کره ای خانه کاغذی نیز در راه است و همه اینها نشان می دهد که این سریال توانسته راه خود را طی کند و به هدف اصلی خود برسد، اما باید اذعان داشت که پایان فصل پنجم چیزی قابل توصیف نیست. به عنوان پایان شاهکار را قرار دهید.

آدرس‌هایی که وارد قسمت‌های پایانی می‌شوند در ابتدا عالی به نظر می‌رسند و سپس برای یک ثانیه بسیار خنده‌دار می‌شوند. فیلمنامه نویسان سریال موفق شدند در قسمت های پایانی بازی بسیار خوبی از موش و گربه را روایت کنند و به جای اینکه به گذشته برگردند و مخاطب را برای سریال انحصاری برلین آماده کنند، روی موضوع اصلی خود تمرکز کردند. بازی موش و گربه که در این نیم فصل اتفاق می‌افتد، مثلثی مثلثی است که هیچ‌کدام از ضلع‌های آن خطوط مستقیم ندارند و همه چیز به هم ریخته به نظر می‌رسد.

خانه کاغذی به معنای واقعی کلمه به هم ریخته است و بالاخره به پایان رسیده است. گل سرسبد تاریخ، استاد، اینجا هر کاری می کند جز آنچه از یک نابغه انتظار می رود. به هر حال ماجرای دزدی پول به پایان رسید و Money Heist نیز مانند بسیاری از سریال های دیگر که پایان ناامیدکننده ای دارند، گرفتار این موضوع شد و صراحتاً; تقریبا قابل پیش بینی بود.